فرهنگ و ادب ایران زمین

گلچین فرهنگ هنر ادب ادبیات فارسی غزل معاصر

فرهنگ و ادب ایران زمین

گلچین فرهنگ هنر ادب ادبیات فارسی غزل معاصر

بایگانی

۸۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ادبیات فارسی» ثبت شده است

قلعه رودخان

قله رودخان

فومن

گیلان

۰ نظر ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۰۰

یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت، و ثنایی برو بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند، و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همی‌رفت، سگان در قفای وی افتادند خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند. در زمین یخ گرفته بود عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته. امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت ای حکیم از من چیزی بخواه. گفت جامه خود می‌خواهم اگر انعام فرمایی


امیدوار بود آدمى به خیر کسان

مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان

سالار دزدان را برو رحمت آمد و جامه باز فرمود، و قبا پوستینی برو مزید کرد و درمی چند.


گلستان سعدی

۰ نظر ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۰۶:۰۰

ای باد سحر به کوی آن سلسله موی

 احوال دلم بگوی اگر یابی روی

ور زانکه ترا ز دل نباشد دلجوی

  زنهار مرا ندیده‌ای هیچ مگوی


مولانا جلال الدین محمد بلخی

۰ نظر ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۰۰

بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد پسر را گفت نباید که این سخن با کسی در میان نهی. گفت ای پدر فرمان تراست، نگویم ولکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه.

مگوی اندوه خویش با دشمنان

که لا حول گویند شادی کنان


سعدی شیرازی

۱ نظر ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۰۰
از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تو را ”ابرهای تار“
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
یک نقطه بیش بین رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند
۰ نظر ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۰۰

راز عشق

۰ نظر ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۰۰

باید که شیوه‌ی سخنم را عوض کنم

شد، شد، اگر نشد، دهنم را عوض کنم

گاهی برای خواندن یک شعر لازم است

روزی سه بار انجمنم را عوض کنم

از هر سه انجمن که در آن شعر خوانده‌ام

آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم

در راه اگر به خانه‌ی یک دوست سر زدم

این‌بار شکل در زدنم را عوض کنم

وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من

باید که قیچی چمنم را عوض کنم

پیراهنی به غیر غزل نیست در برم

گفتی که جامه ی کهنم را عوض کنم

دستی به جام باده و دستی به زلف یار

 پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم

شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود

باید تمام آن چه منم را عوض کنم

دیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست

وقتی که شیوه ی سخنم را عوض کنم

مرگا به من که با پر طاووس عالمی

یک موی گربه ی وطنم را عوض کنم

وقتی چراغ مه شکنم را شکسته‌اند

باید چراغ مه‌شکنم را عوض کنم

عمری به راه نوبت خودرو نشسته‌ام

امروز می‌روم لگنم را عوض کنم

تا شاید اتفاق نیفتد از این به بعد

روزی هزار بار فنم را عوض کنم

با من برادران زنم خو ب نیستند

باید برادران زنم را عوض کنم

دارد قطار عمر کجا می‌برد مرا؟

یارب! عنایتی! ترنم را عوض کنم

 ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار

مجبور می‌شوم کفنم را عوض کنم

۱ نظر ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۰۰

هرچه کردم نشوم ازتو جدا، بدتر شد


                               از دل مـا نرود مهر و  وفــا  ، بدتر  شد ...


مثـلا خواســتم این بــار موقـر باشــم 


                               و به جای تو،  بگویم  که شما ، بدتر شد


آسـمان وقـت قـرار من  و تــو  ابری بود 


                               تـازه  با رفتـن تـو وضـع هـوا  بد تر شــد.


این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد


                               بلکه برعکس ،  فقط رابطـه ها  بد تر شـد


چاره دارو و دوا نیست،که حال بد من


                               بی تو با خوردن  دارو  و  دوا  بد تر شد


روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت


                               آمدم پاک کنم عشـق تـو را بدتـر شـد ...

۰ نظر ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۰

کس مشکل اسرار اجل را نگشاد

کس یک قدم از دایره بیرون ننهاد

من می‌نگرم ز مبتدی تا استاد

عجز است به دست هر که از مادر زاد


حکیم عمرخیام

۰ نظر ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۰۹:۰۰

پل خشتی

پل خشتی

لنگرود

۰ نظر ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۰۰