فرهنگ و ادب ایران زمین

گلچین فرهنگ هنر ادب ادبیات فارسی غزل معاصر

فرهنگ و ادب ایران زمین

گلچین فرهنگ هنر ادب ادبیات فارسی غزل معاصر

بایگانی

۴۳ مطلب با موضوع «سخن بزرگان» ثبت شده است

دریاب که از روح جدا خواهی رفت

           در پرده اسرار فنا خواهی رفت

می نوش ندانی از کجا آمده‌ای

خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت


رباعیات خیام

۰ نظر ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۴۵

آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم

در چشم مست من نگر کز کوی خمار آمدم

سرمایه مستی منم هم دایه هستی منم

بالا منم پستی منم چون چرخ دوار آمدم

آنم کز آغاز آمدم با روح دمساز آمدم

برگشتم و بازآمدم بر نقطه پرگار آمدم

گفتم بیا شاد آمدی دادم بده داد آمدی

گفتا بدید و داد من کز بهر این کار آمدم

هم من مه و مهتاب تو هم گلشن و هم آب تو

چندین ره از اشتاب تو بی‌کفش و دستار آمدم

فرخنده نامی ای پسر گر چه که خامی ای پسر

تلخی مکن زیرا که من از لطف بسیار آمدم

خندان درآ تلخی بکش شاباش ای تلخی خوش

گل‌ها دهم گر چه که من اول همه خار آمدم

گل سر برون کرد از درج کالصبر مفتاح الفرج

هر شاخ گوید لاحرج کز صبر دربار آمدم


غزلیات شمس

۰ نظر ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۰۰

باز برقع بر رخ چون ماه بربستی نقاب

گوییا در زیر ابری رفت ناگه آفتاب

همچو لاله داغ دارم بر دل از هجران تو

شد شکر بر آتش عشقت مرا، ای جان، کباب

حسرتم زین قصه می آید که من لب تشنه ام

بی محابا از چه می بوسد کف پایت رکاب؟

ترک من تا بهر رفتن بسته ای آخر میان

در کنارم سیل دیده خون همی راند چو آب

یک خدنگ از ترکشت برکش ز بهر جان من

ناوک از مژگان چه حاجت بهر قتلم بی حساب

همچو غنچه ته به ته خون شد دل من، ای طبیب

شربتی فرما ازان لب، گر همی جویی صواب

ای جدا افتاده، از ما، ما به تو پیوسته ایم

تا به تو پیوسته خسرو کرده از غیر اجتناب


امیرخسرو دهلوی

۰ نظر ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۰۰

بر هیچ کسم نه مهر مانده است نه کین

یک باره بشسته دست از دنیی و دین

در گوشه نشسته‌ام به فسقی مشغول

هرگز که شنیده فاسق گوشه‌نشین


عبید زاکانی

۰ نظر ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۰۰

در عشق تو هر حیله که کردم هیچست

هر خون جگر که بیتو خوردم هیچست

از درد تو هیچ روی درمانم نیست

  درمان که کند مرا که دردم هیچست


مولانا جلال الدین محمد بلخی

۰ نظر ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۰۰

چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد

دل را به کم و بیش دژم نتوان کرد

کار من و تو چنانکه رای من و تست

از موم بدست خویش هم نتوان کرد


حکیم عمر خیام

۰ نظر ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۰

ای باد سحر به کوی آن سلسله موی

 احوال دلم بگوی اگر یابی روی

ور زانکه ترا ز دل نباشد دلجوی

  زنهار مرا ندیده‌ای هیچ مگوی


مولانا جلال الدین محمد بلخی

۰ نظر ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۰۰

کس مشکل اسرار اجل را نگشاد

کس یک قدم از دایره بیرون ننهاد

من می‌نگرم ز مبتدی تا استاد

عجز است به دست هر که از مادر زاد


حکیم عمرخیام

۰ نظر ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۰۹:۰۰

          گویند به حشر گفتگو خواهد بود

          وان یار عزیز تندخو خواهد بود

از خیر محض جز نکویی ناید

خوش باش که عاقبت نکو خواهد بود


ابوسعید ابوالخیر

۰ نظر ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۰۰

یکی دوستی را که زمانها ندیده بود گفت کجایی که مشتاق بوده‌ام گفت مشتاقی به که ملولی

معشوقه که دیر دیر بینند

آخر کم از آن که سیر بینند


گلستان سعدی

۰ نظر ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۰۰