ز دست دیده و دل هر دو فریاد
هرآن چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
باباطاهر عریان
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
هرآن چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
باباطاهر عریان
پدرت اسب یدک داشت چه به من
پدرم باغ ونک داشت چه به تو
توی دهن خودنما و قمپزو رفتن.
برگرفته از کتاب قند و نمک، جعفر شهری
خم زلف تو دام کفر و دین است
ز کارستان او یک شمه این است
جمالت معجز حسن است لیکن
حدیث غمزهات سحر مبین است
ز چشم شوخ تو جان کی توان برد
که دایم با کمان اندر کمین است
بر آن چشم سیه صد آفرین باد
که در عاشق کشی سحرآفرین است
عجب علمیست علم هیئت عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است
مشو حافظ ز کید زلفش ایمن
که دل برد و کنون دربند دین است
استفاده از لوح گلی پیش از ایران در بین النهرین و عیلام رایج بود. هخامنشیان که این شیوه را مفید یافته بودند، آن را در نظام اداری و دیوانی خود به کار گرفتند. این لوح ها قرص های بیضی شکلی به اندازه کف دست از جنس خاک رس بودند که در زمان مورد نیاز سطح آنها صاف و با خط میخی روی آن نوشته می شد. افراد مسوول با زدن مهر خود آن را تایید می کردند.
ادامه دارد...
برگرفته از مجله تدبیر شماره 198 آبان 1387
عابدی را حکایت کنند که شبی ده من طعام بخوردی و تا سحر ختمی در نماز بکردی صاحبدلی شنید و گفت اگر نیم نانی بخوردی و بخفتی بسیار ازین فاضل تر بودی.
سعدی شیرازی