فرهنگ و ادب ایران زمین

گلچین فرهنگ هنر ادب ادبیات فارسی غزل معاصر

فرهنگ و ادب ایران زمین

گلچین فرهنگ هنر ادب ادبیات فارسی غزل معاصر

بایگانی

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سعدی» ثبت شده است

پادشاهی بکشتن بیگناهی فرمان داد.
  
گفت: ای ملک بموجب خشمی که ترا بر منست آزار خود مجوی
که این عقوبت بر من بیک نفس بسر آید و بزه آن جاوید بر تو بماند

دوران بـقا چـو بـاد صـحـرا بـگذشـت
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت

پنداشت ستمگر که ستم بر ما کرد
در گـردن او بـمـانـد و بــر مـا بــگـذشـت

ملک را نصیحت او سودمند آمد و از سر خون او درگذشت

سعدی شیرازی
۰ نظر ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۰۰

مردکی را چشم درد خاست . پیش بیطاررفت که دوا کن . 

بیطار از آنچه که در چشم خَرها میکرد در چشم او ریخت و کور شد . 

مردک شکایت به قاضی برد و گفت : این بیطار من را خر فرض کرد و از آنچه که در چشم خرها میریخت در چشم من فرو ریخت و کور شدم ، قاضی گفت : بر بیطار هیچ تاوان نیست اگر تو خر نبودی با حضور طبیبان حاذق پیش بیطار نمیرفتی .


سعدی شیرازی

۰ نظر ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۰

منجمی به خانه درآمد یکی مرد بیگانه دید با زن او به هم نشسته، دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحبدلی که برین واقف بود گفت:


تو بر اوج فلک چه دانی چیست

که ندانی که در سرایت کیست


                                        سعدی شیرازی


۰ نظر ۰۷ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۰۰

عابدی را حکایت کنند که شبی ده من طعام بخوردی و تا سحر ختمی در نماز بکردی صاحبدلی شنید و گفت اگر نیم نانی بخوردی و بخفتی بسیار ازین فاضل تر بودی.


سعدی شیرازی

۰ نظر ۰۵ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۰۰

لقمان را گفتند ادب از که آموختی گفت از بی ادبان هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.


سعدی شیرازی

۰ نظر ۰۵ بهمن ۹۶ ، ۰۶:۲۱