فرهنگ و ادب ایران زمین

گلچین فرهنگ هنر ادب ادبیات فارسی غزل معاصر

فرهنگ و ادب ایران زمین

گلچین فرهنگ هنر ادب ادبیات فارسی غزل معاصر

بایگانی

حکایت

يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۰۰ ق.ظ
درویشی مجرد بگوشه صحرائی نشسته بود. پادشاهی بر او بگذشت.
درویش از آنجا که فراغت ملک قناعتست، سر برنیاورد و التفات نکرد.
سلطان از آنجا که سطوت سلطنتست برنجید و گفت: اینطایفه خرقه پوشان
بر مثال حیوانند و اهلیت و آدمیت ندارند.
وزیر گفت: ای جوانمرد! سلطان روی زمین بر تو گذر کرد چرا خدمت نکردی و
شرط ادب بجا نیاوردی؟
گفت: ملک را بگوی توقع خدمت از کسی دار که توقع نعمت از تو دارد و
دیگر بدانکه ملوک از بهر پاس رعیت اند نه رعیت از بهر طاعت ملوک

سعدی شیرازی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی