یکی از بزرگان گفت پارسایی را چه گویی در حق فلان عابد که دیگران در حق وی به طعنه سخن ها گفته اند. گفت بر ظاهرش عیب نمی بینم و در باطنش غیب نمی دانم.
سعدی شیرازی
یکی از بزرگان گفت پارسایی را چه گویی در حق فلان عابد که دیگران در حق وی به طعنه سخن ها گفته اند. گفت بر ظاهرش عیب نمی بینم و در باطنش غیب نمی دانم.
سعدی شیرازی
همه کارم ز خودکامی به بد نامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها
معنی بیت: سرانجام سرکشی و خود رایی در عشق، بدنامی است و این سری نیست که درون پرده باقی بماند، نقل مجالس خواهد شد.
زیرساخت اندیشه شاعر: خود کامگی در عشق، سبب رنجیدن می شود.
صنعت: استفهام انکاری در مصرع دوم
پ.ن: استفهام انکاری نوعی پرسش است که برای نفی به کار می رود و نیازی به پاسخ نیست.
ادامه دارد...
ندهد هوشمند روشن رای
به فرومایه کارهای خطیر
بوریا باف اگر چه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر
سعدی شیرازی
گفتم دل من گفت که خون کردۀ ماست
گفتم جگرم گفت که آزردۀ ماست
گفتم که بریز خون من گفت برو
کازاد کسی بود که پروردۀ ماست
عراقی
کارش چیه؟ بوق میزنه، بخیه به آبدوغ میزنه!
معرفی بیکار و بی هنر
برگرفته از کتاب قند و نمک، جعفر شهری
کسی مردی را دید که بر خری کُندرو نشسته. گفتش: کجا میروی؟ گفت: به نماز جمعه. گفت: ای نادان اینک سه شنبه باشد. گفت: اگر این خر شنبهام به مسجد رساند نیکبخت باشم!
عبید زاکانی
و بر مردمان واجب است که در کسب علم کوشند و فهم را دران معتبر دارند، که طلب علم و ساختن توشه آخرت از مهماتست.
و زنده را از دانش و کردار نیک چاره نیست، و نیز در نور ادب دل را روشن کند، و داروی تجربت مردم را از هلاک جهل برهاند، چنانکه جمال خرشید روی زمین را منور گرداند، و آب زندگانی عمر جاوید دهد.
و علم بکردار نیک جمال گیرد که میوه درخت دانش نیکوکاری است و کم آزاری.
کلیله و دمنه، نصرالله منشی