عقل گوید مرو که درمانی، عشق گوید هر آنچه باداباد!
تفوق عشق بر عقل
برگرفته از کتاب قند و نمک، جعفر شهری
عقل گوید مرو که درمانی، عشق گوید هر آنچه باداباد!
تفوق عشق بر عقل
برگرفته از کتاب قند و نمک، جعفر شهری
طراز آستین دلربائی
خدا از لطف محضش آفریده
به نام ایزد زهی لطف خدائی
به غمزه چشم مستش کرده پیدا
رسوم مستی و سحر آزمائی
ز کوی او غباری کاورد باد
کند در چشم جانها توتیائی
چو بنماید رخ چون ماه تابان
برو پیشش گدائی کن گدائی
عبید زاکانی
یکی از حکما را شنیدم که می گفت : هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آن کسی که چون دیگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند .
سعدی
زنجیر سر زلف تو تاب از چه گرفت؟
و آن چشم خمارین تو خواب از چه گرفت؟
چون هیچ کسی برگ گلی بر تو نزد
سر تا قدمت بوی گلاب از چه گرفت؟
عراقی
کسی با دعا نیومده که با نفرین بره!
به کسی که از نفرین در ترس و به تب و تاب باشد.
برگرفته از کتاب قند و نمک، جعفر شهری
این قافله عمر عجب میگذرد | دریاب دمی که با طرب میگذرد | |
ساقی غم فردای حریفان چه خوری | پیش آر پیاله را که شب میگذرد |
عیشی نبود چو عیش لولی و گدای
او را نه خرد، نه ننگ و نه خانه، نه جای
اندر ره عشق میدود بیسر و پای
مشغول یکی و فارغ از هر دو سرای
عراقی
حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
معنی بیت: اگر سودای وصل مدام داری، دنیا و اسبابش را فروگذار و چون محبوب را دیدی، دیگر از او غافل مشو
آرایه: تلمیع در مصرع دوم
زیرساخت اندیشه شاعر: غافل نشدن از معشوق، رها کردن امور دنیوی
جمع بندی غزل:
معشوق جلوه گری می کند و عاشق بدنامی می کشد! کام عاشق از وصل شیرین نشده تلخی فراق از راه می رسد! امر به تسلیم محض است و اسباب تسلیم فرو گذاردن دنیا! حضور مدام فقط به سبب عدم غفلت است و حیات مانع جمعیت خاطر!
تو خود حجاب خودی از میان برخیز!