خیلی خوش پر و پاس، لب خزینه هم میشینه!
زشتی که جلوه گری کرده، نادانی که داخل بحث فضلا بشود.
برگرفته از کتاب قند و نمک، جعفر شهری
زشترروئی در آئینه به چهره خود مینگریست و میگفت سپاس خدای را که مرا صورتی نیکو بداد غلامش ایستاده بود و این سخن میشنید و چون از نزد او بدر آمد کسی بر در خانه او را از حال صاحبش پرسید گفت در خانه نشسته و بر خدا دروغ میبندد
عبید زاکانی
گویند به حشر گفتگو خواهد بود
وان یار عزیز تندخو خواهد بود
از خیر محض جز نکویی ناید
خوش باش که عاقبت نکو خواهد بود
ابوسعید ابوالخیر
یکی دوستی را که زمانها ندیده بود گفت کجایی که مشتاق بودهام گفت مشتاقی به که ملولی
معشوقه که دیر دیر بینند
آخر کم از آن که سیر بینند
گلستان سعدی
عشقت صنما چه دلبریها کردی
در کشتن بنده ساحریها کردی
بخشی همه عشقت به سمرقند دلم
آگاه نی چه کافریها کردی
مولانا
|
||||||||
حکیم عمرخیام |
بازرگانی زنی خوش صورت زهره نام داشت عزم سفری کرد از بهر او جامه ای سفید بساخت و کاسه ای نیل به خادم داد که هرگاه از این زن حرکتی ناشایست در وجود آید یک انگشت نیل بر جامه او زن تا چون باز آیم اگر تو حاضر نباشی مرا حال معلوم شود
پس از مدتی خواجه به خادم نوشت که
کاری نکند زهره که ننگی باشد بر جامه او زنیل رنگی باشد
خادم باز نوشت که
گر درسفرخواجه درنگی باشد تاماه دگرزهره پلنگی باشد
عبید زاکانی