من دیوانه!
دوشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۱۹ ب.ظ
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود | ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود | |
یا رب آیینه ی حسن تو چه جوهر دارد | که در او آه مرا قوت تاثیر نبود | |
سر ز حسرت به در میکدهها برگردم | چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود | |
من دیوانه چو زلف تو رها میکردم | هیچ لایق ترم از حلقه زنجیر نبود | |
نازنینتر ز قدت در چمن حسن نرست | خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود | |
تا مگر همچو صبا باز به زلف تو رسم | حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود | |
آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع | جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود | |
آیتی بود ز عذاب انده حافظ بی تو | که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود |
۹۶/۱۱/۰۲