فرهنگ و ادب ایران زمین

گلچین فرهنگ هنر ادب ادبیات فارسی غزل معاصر

فرهنگ و ادب ایران زمین

گلچین فرهنگ هنر ادب ادبیات فارسی غزل معاصر

بایگانی

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هنر» ثبت شده است

یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت، و ثنایی برو بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند، و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همی‌رفت، سگان در قفای وی افتادند خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند. در زمین یخ گرفته بود عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته. امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت ای حکیم از من چیزی بخواه. گفت جامه خود می‌خواهم اگر انعام فرمایی


امیدوار بود آدمى به خیر کسان

مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان

سالار دزدان را برو رحمت آمد و جامه باز فرمود، و قبا پوستینی برو مزید کرد و درمی چند.


گلستان سعدی

۰ نظر ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۰۶:۰۰

جوری که من تورو شناختم، صراف سکه رو نشناخته!


توی دهن کسی رفتن که دفاع از زشتی ها و مبالغه در پاکیزگی های خود بکند.

برگرفته از کتاب قند و نمک، جعفر شهری

۰ نظر ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۰۵:۲۰

ماسوله

ماسوله

گیلان

۰ نظر ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۰۰

ای باد سحر به کوی آن سلسله موی

 احوال دلم بگوی اگر یابی روی

ور زانکه ترا ز دل نباشد دلجوی

  زنهار مرا ندیده‌ای هیچ مگوی


مولانا جلال الدین محمد بلخی

۰ نظر ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۰۰

بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد پسر را گفت نباید که این سخن با کسی در میان نهی. گفت ای پدر فرمان تراست، نگویم ولکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه.

مگوی اندوه خویش با دشمنان

که لا حول گویند شادی کنان


سعدی شیرازی

۱ نظر ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۰۰