تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم ز بتپرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت
حکیم عمر خیام
تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم ز بتپرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت
حکیم عمر خیام
این قافله عمر عجب میگذرد | دریاب دمی که با طرب میگذرد | |
ساقی غم فردای حریفان چه خوری | پیش آر پیاله را که شب میگذرد |
جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
حکیم عمر خیام
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش
حکیم عمر خیام
بر من قلم قضا چو بی من رانند |
|
پس نیک و بدش ز من چرا میدانند |
دی بی من و امروز چو دی بی من و تو | فردا به چه حجتم به داور خوانند |
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محمل ها
معنی بیت: خوشی مدام در اقامتگاه یار میسرنیست زیراکه ندای حرکت کاروان به گوش می رسد
کلمات پرتکرار: منزل، عیش، جانان
زیرساخت اندیشه شاعر: کوتاه بودن فرصت زندگی، دم را غنیمت دانستن
این قافلۀ عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
(خیام)
آرایه: اسناد مجازی (استعاره مکنیه، تشخیص): جرس فریاد می دارد
پ.ن: اسناد مجازی نسبت دادن سخنی به چیزی
ادامه دارد...
آن قصر که جمشید در او جام گرفت | آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت | |
بهرام که گور میگرفتی همه عمر |
|
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت |
قومی مـتـفـکرند اندر ره دین
قومی به گمان فـتاده در راه یقین
میترسـم از آن که بانـگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
حکیم عمر خیام نیشابوری